خواستم شعر باشد
صفحه اصلی
خدای گدا
بهانه های کودکانه
هیهات
قطار
این هم یک جور زندگی
برای تولدم....
خبری در راه است...
این روزها
اعتیاد
ایستگاه عشق
گاهی
از شما می پرسم، چه کار باید کرد؟
اشعار مولوی گون
استدلال
زنده باد... "بهار" ؟؟؟
صد من یه غاز
با ما... اما کوتاه
حماسه ی اختصاصی...
نه تو مانی و نه برف...!
دو دوبیتی
تملق های شاکی...
خواب زمستانی (برای آنها که غرق شدند، چون...)
شهر .:. آسمان خراش ها .:.
شهر .:. امان از این پیاده رو .:.
آتش کینه به اندیشه ی ما
جاودانه ها
نگیرم
تو همان شمعی...
قدرناشناس
کوچه علی چپ
قالوا بلا
سردرد
دوز
جراحی
بهونه
پیامک
کی شود برگردم ؟
نیم نگاه (خواستم شعر باشد! شد؟)
کسی انگار فریادهای حادثه را نمی شنود
پله های مارپیچ را بالا می روم
دستی از شیشه های اتاق مرا دار می زند
نرم و آهسته قلم را می شست ...
وقتی زمستان به سراغمان می آید...
شبحی هستم میان زمین و زمانه معلق
اسیر دست جنونم
جاذبه
ایستگاه
شب از پریشانی، از طوفان فرو می ریزد
بیگانه ای در اجتماع (انتحاری)
سالهای دوریست که پدرم کار می کند
برادرم را گم کرده ام
راه می پیماید فریادی از انعکاس شب؛
شهر .:. سراب .:.
خطوط آوازه خوان
کوهنورد