خرقه حافظ
صفحه اصلی
سالوس - خرقه سالوس
خرقه می آلود - یک شوخی کوچک با حافظ
خرقه زهد
کنون به آب می لعل خرقه میشویم
حافظ این خرقه بینداز
موسم ورع و روزگار پرهیز است
فکر بد نامی مکن
خم ابروی ساقی
ما صمد طلبیدیم و او...
گره از کار فروبسته ی ما بگشایند
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند...
عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
بار عشق و مفلسی صعب است، میباید کشید
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
خرقه رهنِ می و مطرب شد و زنار بماند
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
فال حافظ طلب نکرده که امید است مراد باشد
عقل و دل. عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد ، صبر و آرام تواند به من مسکین داد